۲۰۱۰-۲۰۱۹
شادی از خدمات خودگذشتانه
اکتبر ٢٠١۸


10:57

شادی از خدمات خودگذشتانه

ما به پدر آسمانی وعده داده ایم که به او و به دیگران خدمت پر محبت می کنیم و در همه چیز ارادۀ او را انجام می دهیم.

پس از همایش عمومی اخیر، بساری از من پرسیدند که آیا آن صندلیهایی که ریاست عمومی و اوّل می نشینند راحت هستند؟ پاسخ من مانند همیشه است ”اگر که نباید سخنرانی کنید آن صندلیها خیلی راحتند. “درسته نه؟ در این همایش صندلی من انقدری راحت نبود اما سپاس کذارم که امشب برکت و ارجمندی صحبت کردن با شما را دارم.

گاهی در حال خدمات، ما روی صندلیهای گوناگون می نشینیم. بعزی ها راحتتند و بعزی ها راحت نیستند، اما ما به پدر آسمانی وعده داده ایم که به او و به دیگران خدمات پر محبت می کنیم و در همه چیز ارادۀ او را انجام می دهیم.

چند سال پیش، جوانان کلیسا یاد گرفتند که ”وقتی که شما <خواستاریید تا به خدا خدمت کنید> اصول و پیمان ها 4:2، وارد بزرگترین سفر زندگی خواهید شد. شما کمک می کنید کارش را شتاب دهید، و این تجربۀ عظیم، دلشاد و حیرت انگیزی است.“1 سفری است در اختیار همه – در هر سنی – و آن سفری که پیامبر محبوب ما ”مصیر پیمان“ از آن سخن گفتند، ما را به آن سفر می برد.2

متاسفانه، ما در دنیای خودخواهی زندگی می کنیم که مردم مادام می پرسند، ”به من چی می رسد؟“ به جای انیکه بپرسند ”امروز به کی می توانم کمک کنم؟“ یا ”چگونه در رسالتم می توانم به خدا خدمت کنم؟“ یا ”آیا خود را با کمال فعالیت به خدا می دهم؟“

 خواهر و برادر آنتونیتی
ویکتوریا آنتونیتی

یکی از نمونۀ خدمات خودگذشتانه در زندگی من خواهر ویکتوریا آنتونیتی است. ویکتوریا یک معلم ابتدایی در شعبه ای که من در آرژانتینا بزرگ می شدم بود. هر سه شنبه بعد از ظهر که ما برای ابتدایی جمع می شدیم، او برای ما یک کیک شکلاتی می آورد. همه آن کیک رادوست می داشتند- در واقع همه به غیر از من. من از کیک شکلاتی متنفر بودم! و با وجود اینکه او همیشه به من تاعرف می کرد من کیکش را رد می کردم.

روزی بعد از دادن کیک شکلاتی به بقیۀ کودکان، من از او پرسیدم” چرا یک نوع کیک دیگری مانند کیک وانیل یا کیک پرتقالی – نمیارید؟“

بعد از خندۀ کوچکی، او از من پرسید، ”چرا تو یک کمی امتحان نمی کنی؟ این کیک با یک اجزای مخصوص درست شده، و من قول می دم که اگر امتحان کنی، دوستش خواهی داشت! “

دور خودم را نگاه کردم و به تعجب دیدم که همه کیک را با لذت می خوردند. قبول کردم که کمی امتحان کنم. می توانید حدس بزندید چی شد؟ من از کیک خوشم آمد! آن اوّلین باری بود که کیک شکلاتی برایم خوشمزه بود.

سالهای بعد از آن بود که فهمیدم آن اجزای خاصی که در کیک خواهر آنتونیتی بود چه بود. هر هفته من و فرزندانم به دیدار مادرم می رفتیم. در یکی از این دیدارها، من و مادرم از یک کیک شکلاتی لذت می بردیم، و به او توضیح دادم که چگونه برای اوّلین بار به این کیک علاقمند شدم. آنگاه او بقایای داستان را برای من روشن کرد.

”ببین کریس،“ مادرم گفت، ”مال ویکتوریا و خانواده اش زیاد نبود، و هر هفته اومجبور بود انتخاب کند بین هزینه اتوبوس که بتواند خود و چهار فرزندانش را به کلاس برساند یا اجزای کیک شکلاتی برای کلاس ابتدایی خود بخرد. همیشه او اجزای کیک شکلاتی را بجای اتوبوس انتخاب می کرد، و او و فرزندانش بی ملاحظه به شرایت آب و هوا بیش از [سه کیلومتر]، به مصیر کلیسا، پیاده راه می رفتند و همان راه را بر می گشتند. “

آن روز من قدردانی بهتری برای کیک شکلاتی او دریافت کردم. مهمتر این بود که فهمیدم اجزای مخفی در کیک ویکتوریا محبتش بود،ا و خودگذرانه به ما خدمت می داد و فداکاری می کرد،

تجربه با کیک ویکتوریا من را به فداکاری خودگذری در درسی که سَروَر با پیروانش در حال رفتن به سوی بیت المال معبد به آنها آموخت، یادآور کرد. شما آن داستان را می شناسید. ارشد جیمز ادوارد تَلمچ آموخت که 13 صندوق وجود داشت، ”و به این ترتیب مردم به اهداف ]متفاوت[ اشاره شده خیریه می انداختند. “عیسی صف اهدا کنندگان که از انواع مختلف مردم تشکیل شده بود را تماشا می کرد. بعضی هدایای خود را با ”هدف صداقت“ می دادند، در حالی که دیگران ”مبلغ زیاد طلا و نقره،“ با امید دید و متوجۀ دیگران و ارزیابی گرفتن می دادند.

”در میان بسیاری یک بیوه فقیری بود، او…دو سکه کوچک بُرُنزی در صندوق انداخت؛ سهم او کمتر از نصف یک سنت در پول آمریکای بود. سَروَر پیروانان خود را جمع کرد و توجه آنها را به بینوایی و اعمال این بیوه جلب کرد، و گفت: «همانا به شما می گویم، که این بیوۀ فقیر بیش از همۀ کسانی که در صندوق پول ریختند، پول داده است. چون آنها از آنچه که زیاد داشتند دادند، امّا او با وجود تنگدستی، هر چه داشت یعنی تمام معاش خود را داد.»[مَرقُس 12:43 -44.“3

هدیۀ یک بیوه زن

به نظر نمی رسید که آن بیوه مقامی در جامعه داشت. ولی در واقع او چیز مهمتری داشت: نیت او خالص بود، و او همۀ داشت خود را داد. شاید او با ساکتی و به طرز متفاوت کمتر از دیگران داد. به نظر بعضی، آنچه که او داد ناچیز بود، ولی در نظر ناجی که ”آگاه از اندیشه ها و نیَت های دل“ است، 4 او تمام وجود خود را داد.

خواهران، آیا ما بی تردید همۀ وجود خود را به سَروَر می دهیم؟ آیا ما زمان و استعداد خود را فداکار می کنیم تا نسل جدید یاد بگیرند چگونه سَروَر را دوست بدارند و احکامش را نگه دارند؟ آیا ما با محبت و با پشت کاری خدمت می دهیم به کسانی که دور مان هستند بعلاوه به کسانی که به ما مصئولیت داده شده اند – با همان انرژی و وقت گذاریی که برای کارهای دیگر مصرف می کنیم؟ آیا ما آن دو احکام اعضیم را رعایت می کنیم – که خدا و فرزندانش را دوست بداریم؟5 اغلب عشق ما با خدمت آشکار می شود.

رئیس دالین ه. (هاریس) اوکس آموختند: ”ناجی خود را در خدمت خودگذار گم کرد. او به هر کدام از ما آموخت که او را پیروی کنیم با فراموش کردن از مصالح خود تا دیگران را خدمت دهیم. “

وی ادامه داد:

”یک مثال خدمت خودگذرانی به دیگران…فداکاری که والدین به فرزندانشان می دهند است. مادرها زجر از دست دادن آرامش و اولویت های شخصی می کشند تا هر فرزند را بزرگ کنند. پدران زندگی و اولویت های خود را تنظیم می کنند که از خانواده حمایت کنند. …

”همچنین از کسانی که برای والدین سالخورده و خانواده های معلول مراقبت می کنند خوشنود هستیم. هیچ کدام از این خدمات نمی پرسد که برای من چه منفعتی دارد؟ همۀ اینها به خدمات خودگذشتانه که راحتی شخصی را کنار می گذارد، نیاز دارد. …

” [و] همۀ اینها قاعدۀ ابدی را نشان می دهد که ما برای آنچه که می دهیم نه آنچه که دریافت می کنیم، خوشحالتر و رضامندتر می شویم.

”ناجی به ما می آموزد که پیرو او باشیم با فداکاری لزوم خود را در خدمات خود گذشته برای دیگران گم کنیم و پیرو او باشیم.“6

رئیس توماس اس.(اسپنسر) مانسون همچنین آموخته اند که” امکان دارد که وقتی که ما در حضور آفریدگار ظاهر می شویم، او از ما نمی پرسد، “به چه مقامهای رسیدی” بلکه«به چند نفر رسیدی؟» در واقع، هیچ وقت تا به فرزندانش خدمت نکرده اید او را دوست نداشته اید.“7

به این معنی، خواهران، مهم نیست که ما در صندلی های راحت نشستیم یا اگر ما تلاش می کنیم یک جلسه ای را به ناراحتی روی یک صندلیِ تاشوی زنگ زده در ردیف عقب می گذرانیم. حتی مهم نیست که ما برویم در سرسرا که به یک بچۀ گریه کننده آرامش دهیم. آنچه که مهم است، آن است که ما با میل خدمت دادن آمده ایم، و توجه داریم به آنهایی که می توانیم خدمت دهیم و با خوشحالی ملاقات کنیم، و به آنهایی که در ردیف عقب با ما روی صندلی های تاشو نشسته اند خود را معرفی کنیم – دوستانه آنها را استقبال کنیم با وجود اینکه آنها به ما مجاز خدمت نیستند. و قطعاً مهم است که ما همه را با تمام توانمان و با اجزای خاص خدمت همراه با عشق و فداکاری انجام دهیم.

من یاد گرفتم که لازم نیست ما کیک شکلاتی بپزیم تا یک معلم ابتدایی موفق یا جانفشان باشیم، زیرا مربوط به کیک نیست. بلکه آن عشقی که پشت اعمال است مهم است.

گواهی می دهم که آن عشق از طریق فداکاری تقدیس می شود – فداکاری یک معلم حتی از طریق فداکاری نهایی و ابدی پسر خدا. من شهادت می دهم که او زنده است! او را دوست می دارم و مایل هستم خواسته های خودخواهانه را کنار گذارم تا مانند او خدمت و دوست بدارم. به نام عیسی مسیح. آمین.

یاد داشتها

  1. Young Men General Presidency, “This Marvelous Work,” Liahona, Jan. 2015, 49.

  2. Russell M. Nelson, “As We Go Forward Together,” Liahona, Apr. 2018, 7.

  3. James E. Talmage, Jesus the Christ (1916), 561.

  4. Doctrine and Covenants 33:1.

  5. See Matthew 22:37, 39.

  6. Dallin H. Oaks, “Unselfish Service,” Liahona, May 2009, 93, 96.

  7. Thomas S. Monson, “Great Expectations” (Brigham Young University devotional, Jan. 11, 2009), 6, speeches.byu.edu.