جوزف اسمیت از تبار خود، اعضای خانوادهاش و محلهای سکونت قبلیشان میگوید — هیجانی نامعمول در مورد دین در غرب نیویورک رایج میشود — او تصمیم میگیرد چنانکه یعقوب رهنمون کرده جویای حکمت شود — پدر و پسر نمایان میشوند و جوزف به خدمت پیامبریاش فراخوانده میشود. (آیههای ۱–۲۰.)