همایش عمومی
من عاشق معبدم.
همایش عمومی آوریل ۲۰۲۱


16:22

من عاشق معبدم.

در معبد است که ما می‌توانیم از ارتباطات محبوب خانوادگی که پس از مرگ ادامه خواهند داشت و برای ابدیت خواهند پایید، اطمینان حاصل کنیم.

برادران و خواهران عزیزم، من از همراهی با شما در این اولین جلسهٔ همایش عمومی سپاسگزارم. سخنرانان، موسیقی و نوازندگان، روح‌القدس و همچنین احساس نور و امید را به ارمغان آورده‌اند.

این احساس، خاطرهٔ اولین روزی که من در معبد سالت لیک قدم گذاردم را برایم تداعی می‌کند. من مردی جوان بودم. والدینم تنها همراهان من بودند. داخل معبد، آنها برای لحظه‌ای، با خیر مقدم گفتن یک کارگزار معبد، متوقف شدند. برای لحظه‌ای، من در جلوی آنها تنهایی به رفتن ادامه دادم.

من از جانب خانم قدکوتاه سپید مویی در لباس زیبای معبد خوش آمد گفته شدم. او به من رو کرد، و لبخند زد و با نرمی بسیار گفت: «برادر آیرینگ، به معبد خوش آمدید.» من برای لحظه‌ای فکر کردم که او یک فرشته بود چرا که اسمم را می‌دانست. من متوجه نبودم که نام من روی کارت کوچکی بود که روی یقه برگردان کتم نصب شده بود.

من از کنار او گذشتم و ایستادم. من به سقف بلند و سفیدی نگاه کردم که اتاق را روشن کرده بود، انگار که سقف رو به آسمان گشوده بود. در آن لحظه، مطلبی با این کلمات واضح به ذهنم خطور کرد: «من قبلاً در این جای نورانی بوده‌ام.» ولی پس از آن، بلافاصله این کلمات ولی نه با صدا خودم به ذهنم وارد شد: «نه! تو هرگز اینجا نبوده‌ای. تو لحظه‌ای پیش از تولدت را به خاطر می‌آوری. تو در جای منزّهی مثل اینجا بودی.»

روی دیوار بیرونی معابدمان، ما کلمات «مقدّس باد سَروَر» را قرار می‌دهیم. من خودم می‌دانم که آن کلمات راست هستند. معبد مکان مقدّسی است؛ جایی که اگر دلهای ما باز باشند و ما شایستگی‌اش را داشته باشیم، وحی به آسانی به ما می‌رسد.

کمی بعد در آن روز اول، دوباره من همان روح را احساس کردم. مراسم معبد شامل کلماتی می‌شود که در دلم احساس افروختگی پدید آورد که تصدیقی بود که آنچه که به تصویر کشیده می‌شد راست بود. آنچه من احساس کردم، موضوعی خصوصی در مورد آیندهٔ من بود و ۴۰ سال بعد، به واسطهٔ فراخوانی خدمت از طرف سرور، تحقق یافت.

من هنگامی که در معبد لوگان یوتا ازدواج کردم، همان احساس را داشتم. رئیس اسپنسر دابلیو. کیمبل مراسم پیوند را برگزار کرد. در چند کلمه‌ای که او بر زبان آورد، او نصیحت کرد که: «هَل و کتی، آن چنان زندگی کنید که وقتی گمارش فرا رسد، شما بتوانید به آسانی [همه چیز را] رها کنید و بروید.»

هنگامی که او این کلمات را جاری کرد، من در ذهنم، به وضوح و به شکل روشنی، یک تپه و راهی که به بالای آن منتهی می‌شد را دیدم. یک نردهٔ سفید در سمت چپ راه امتداد داشت و در ردیفی از درختان بالای تپه ناپدید می‌شد. یک خانهٔ سفید به سختی از میان درختان به چشم می‌خورد.

یک سال بعد، وقتی که پدر زنم ما را به بالای آن جاده می‌برد، من آن تپه را شناختم. با همان جزئیاتی بود که هنگامی که رئیس کیمبل در معبد پندش را می‌داد، من دیده بودم.

وقتی که ما به بالای تپه رسیدیم، پدر زنم در کنار خانهٔ سفید توقف کرد. او به ما گفت که او و همسرش قرار است آن ملک را بخرند و او می‌خواست که دخترش و من در مهمانخانه اقامت کنیم. آنها در خانهٔ اصلی فقط چند پا آن طرف تر، مقیم می‌شدند. در مدت ۱۰ سال سکونت‌مان در آن محیط خانوادگی دوست داشتنی، من و همسرم هر روز می‌گفتیم: «بهتر است که ما از این لذت ببریم چرا که ما قرار نیست زیاد اینجا بمانیم.»

یک گمارش از طرف مسئول کمیسیون آموزشی کلیسا، نیل اِی. مکسوِل آمد. آن هشدار از طرف رئیس کیمبل مبنی بر اینکه قادر باشیم «به آسانی [همه چیز را] رها کنیم و برویم» به واقعیت بدل شد. آن گمارشی بود برای ترک آنچه که یک موقعیت خانوادگی ایده‌آل به نظر می‌آمد و اشتغال به خدمت در مسئولیتی و در جایی که چیزی در مورد آن نمی‌دانستم. خانوادهٔ ما آماده بود تا آن دوران و محل پر برکت را پشت سر بگذارد چون یک پیامبر، در یک معبد مقدّس، در مکان وحی، اتفاقی در آینده‌ را دیده بود که تا آن موقع ما برایش مهیّا شده بودیم.

من می‌دانم که معابد سَروَر مکان‌هایی مقدسند. امروز مقصود من از صحبت دربارهٔ معبد، افزایش اشتیاق شما و من برای شایستگی و آمادگی برای فرصت‌های فزاینده‌ای برای تجربه‌های معبدی است که برای ما در راهند.

برای من بزرگ‌ترین انگیزه برای شایسته بودن برای تجربهٔ معبد، همان است که سَروَر دربارهٔ خانه‌های مقدسش گفته است:

«تا آنجایی که مردمم خانه ای برای من به نام سَروَر بسازند، و نگذارند هیچ چیز ناپاکی به آن وارد شود، که آن آلوده نشود، شُکوه من بر آن قرار خواهد گرفت؛

«آری، و حضور من در آنجا خواهد بود، زیرا من به آن وارد خواهم شد، و همۀ پاکدلانی که به آن وارد شوند خدا را خواهند دید.

«ولی اگر آن آلوده شود من به آن وارد نخواهم شد، و شُکوه من در آنجا نخواهد بود؛ زیرا من به معبدهای نامقدّس وارد نخواهم شد.»۱

رئیس راسل اِم. نلسون برای ما تصریح کرد که ما می‌توانیم سَروَر را در معبد «ببینیم» به آن معنی که او دیگر برای ما ناشناخته نخواهد بود. رئیس نلسون این را گفت: «ما او را درک می‌کنیم. ما کار او و شکوه او را می‌فهمیم. و ما شروع به احساس تأثیر بی‌پایان زندگی بی‌همتایش [بر زندگی‌مان] می‌کنیم.»۲

اگر شما یا من با اخلاص ناکافی به معبد برویم، ما قادر نخواهیم بود آموزه‌های روحانی را که در معبد می‌توانیم در مورد منجی فرا گیریم، با قدرت روح‌القدس ببینیم.

هنگامی که ما شایستهٔ دریافت چنین تعالیمی هستیم، امید، لذت و خوشبینی در زندگی‌مان می تواند از طریق تجربهٔ معبد رشد کند. آن امید، لذت و خوشبینی، تنها از طریق پذیرش آیین‌هایی که در معابد مقدس بجا آورده می‌شوند، در دسترسند. در معبد است که ما می‌توانیم از ارتباطات محبوب خانوادگی که پس از مرگ ادامه خواهند داشت و برای ابدیت خواهند پایید، اطمینان حاصل کنیم.

سالها پیش، زمانی که من به عنوان یک اسقف در حال خدمت بودم، مرد جوان خوش چهره‌ای در برابر دعوت من برای احراز شایستگی برای زندگی با خدا در قالب خانوادهٔ ابدی مقاومت می‌کرد. با لحن پرخاشجویانه‌ای، او از اوقات خوبی به من گفت که او با دوستانش داشت. من گذاشتم صحبت کند. سپس او دربارهٔ لحظه‌ای در یکی از مهمانی‌هایش گفت که در میانهٔ سر و صداهای گوشخراش، ناگهان احساس تنهایی کرده بود. من از او پرسیدم چه اتفاقی افتاده بود. او گفت که او زمانی را به خاطر آورده بود که به صورت پسری کوچک بر روی پای مادرش نشسته بود در حالی که مادرش دستانش را به دور او حلقه کرده بود. در آن لحظه، وقتی آن ماجرا را تعریف می‌کرد،‌ چشمانش اشک آلود شد. من آنچه که می‌دانم صحیح است را به او گفتم: «تنها راه برای احساس همیشگی آن آغوش خانوادگی، شایسته‌ کردن خودت و کمک به دیگران برای دریافت آیین‌های پیوند معبد است.»

ما جزئیات ارتباطات خانوادگی در جهان روح و یا آنچه که پس از رستاخیزمان رخ خواهد داد را نمی‌دانیم. ولی ما می‌دانیم که ایلیای پیامبر چنانکه وعده داده شده بود آمد تا دلهای پدران را به سوی فرزندان و دلهای فرزندان را به سوی پدرانشان معطوف کند.۳ و ما می‌دانیم که شادی جاودانهٔ ما در گرو به کارگیری نهایت تلاش‌مان برای تقدیم همان شادی پاینده به بیشترین تعداد از خویشاوندان‌مان است.

من در جهت دعوت از اعضای زندهٔ خانواده برای تمایل به احراز شایستگی برای دریافت و احترام به آیین‌های پیوند معبد، همان میل موفقیت را احساس می‌کنم. این قسمتی از وعدهٔ گرد هم آوری اسرائیل در دو سوی پردهٔ [مرگ] در روزهای آخر است.

یکی از بزرگترین فرصت‌ها، وقتی است که اعضای خانواده‌مان جوان هستند. آنها با هدیهٔ نور مسیح به دنیا آمده‌اند. این نور به آنها اجازه می‌دهد که آنچه نیکی است و آنچه را که پلیدی است حس کنند. به این دلیل، حتی دیدن معبد یا تصویری از یک معبد می‌تواند در یک کودک تمایل به شایسته شدن دریافت امتیاز ورود به آن در روزی در آینده را پرورش دهد.

روزی خواهد آمد که آنها در نوجوانی، برای انجام تعمید نیابتی در معبد، توصیه‌نامهٔ معبد را دریافت کنند. طی آن تجربه، احساس آنها به اینکه آیین‌های معبد همواره به منجی و کفاره‌اش اشاره دارند، می‌تواند رشد کند. هنگامی که آنها به کسی که در جهان روح است شانسی برای پاکیزگی از گناه را عرضه می‌کنند، احساس آنها برای یاری به منجی، در کار مقدّسش در برکت دادن فرزندی از [فرزندان] پدر آسمانی‌مان افزایش خواهد یافت.

من دیده‌ام که قدرت آن تجربه منجر به تغییر زندگی یک شخص جوان شد. سالها پیش در عصر یک روز من با یکی از دخترانم به یک معبد رفتم. او آخرین فردی بود که به عنوان نیایب در تعمیدگاه مشغول به خدمت بود. از دخترم پرسش شد که آیا او می‌تواند بیشتر بماند و آیین‌های تمام افرادی را که نامشان آماده گردیده بود را به اتمام برساند؟ او گفت: «بله!»

هنگامی که دختر کوچکم در حوضچهٔ تعمید قدم می‌گذاشت من به او نگاه می‌کردم. تعمید‌ها شروع شدند. هر دفعه که دختر کوچکم از آب بیرون آورده می‌شد آب از چهره‌اش سرازیر می‌شد. بارها و بارها از او پرسیده شد «آیا می‌توانی بیشتر انجام دهی؟» و هر بار او پاسخ داد: «بله!»

به عنوان پدری نگران من به این امید بودم که شاید او از انجام تعمید بیشتر معاف شود. ولی من هنوز هم استقامت او را به یاد می‌آورم وقتی از او پرسیده می‌شد که آیا او می‌تواند ادامه دهد و او با صدای بچگانه‌اش مصمم پاسخ می‌داد «بله.» تا زمانی که آخرین فرد در لیست آن روز، برکت تعمید در نام عیسی مسیح را دریافت کرد، او در آنجا ماند.

آن شب، وقتی من با او از معبد بیرون آمدم، از آنچه دیده بودم در شگفت بودم. یک کودک با خدمت به سرور در خانه‌اش، در برابر چشمانم اعتلا یافته و تغییر کرده بود. من هنوز احساس نور و آرامشی را که وقتی با هم از معبد خارج می‌شدیم به یاد می‌آورم.

سالها گذشته‌ است. او هنوز هم در پاسخ به آن سؤال سرور که آیا وقتی [شرایط] خیلی سخت است، او کار بیشتری برای سرور خواهد کرد [یا خیر]، می‌گوید: «بله!» این آن چیزی است که خدمت معبدی برای تغییر و اعتلای ما می‌تواند بکند. این دلیل امید من برای شما و تمام خانوادهٔ محبوب شماست که بتوانید اشتیاق و عزمتان را برای شایستگی ورود به خانهٔ سرور هرگاه که شرایط ایجاب کند، افزایش دهید.

او می‌خواهد که خوش‌آمدگوی شما در آنجا باشد. من دعا می‌کنم که شما سعی کنید که در دلهای فرزندان پدر آسمانی میل رفتن به آنجا را ایجاد کنید؛ جایی که آنها در آن می‌توانند به او احساس نزدیکی کنند. و همچنین دعا می‌کنم که شما از نیاکان‌تان دعوت کنید که برای بودن با او و بودن با شما برای همیشه صلاحیت پیدا کنند.

این کلمات می‌توانند کلام ما باشند:

من عاشق معبدم.

من روزی به آنجا می‌روم

تا روح مقدّس را حس کنم

تا بشنوم و دعا کنم.

چرا که معبد خانهٔ خداست،

و مکان محبّت و زیباییست.

من تا جوانم خود را آماده می‌سازم؛

این تکلیف منزّه من است.۴

من این گواهی مسلّم را می‌دهم که ما فرزندان یک پدر آسمانی پُر مهر هستیم. او پسر محبوبش، عیسی مسیح را انتخاب کرد تا منجی و ضامن ما گردد. تنها راه برای بازگشت و زندگی با آنها و خانواده‌مان از طریق آیین‌های معبد مقدّس است. من گواهی می‌دهم که رئیس راسِل ام نلسون تمام کلیدهای کشیشی که زندگی جاوید را برای تمام فرزندان خدا میسّر می‌کنند، در اختیار دارد و به کار می‌گیرد. من چنین گواهی میدهم به نام مقدس عیسی مسیح، آمین.